در حوالی من

اینجا یک من می‌نویسد...

در حوالی من

اینجا یک من می‌نویسد...

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

می‌خوام سعی کنم بنویسم. مثل همه‌ی وبلاگ‌نویس‌های محترمی که وبلاگ‌هاشون رو می‌خونم. می‌دونید من آدم نوشتن هستم. نوشتن‌های زیاد و طولانی. من دوست دارم جایی رو گیر بیارم و بنویسم. آن هم مداوم. آنقدر بنویسم تا دستم از اینکه روی کیبورد سر می‌خورد خسته بشود. و مغزم فرمان بدهد ایست. دیگر کافی‌ست. دوست دارم از هر آنچه که در مغزم می‌گذرد بنویسم. ولی اغلب آنقدر این دست و آن دست می‌کنم که همه‌چیز از ذهنم بپرد و دیگر مثل همان اول ذوق نوشتنش را در سر در ذهنم نداشته باشم.

من از همان موقع‌ها وبلاگ خواندن را دوست داشتم. دوست داشتم بخوانم و بخوانم. دوست داشتم وبلاگ‌های دیگران را بخوانم. اغلب هم جز خواننده‌های خاموش بودم. دقیقا هدفم از این همه خواندن را نمی‌دانم. نمی‌دانم می‌خواهم به کجا برسم. شاید هم بدانم. من از اینکه دیگران و احساساتشان را بخوانم خوشحال خواهم شد. 

+ فقط خواستم کمی ابراز وجود کنم. دوستتون دارم خواننده‌های عزیزم چه اونهایی که خاموشانه قرار است من را بخوانند و چه از خودشان نشانی بگذارند. 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۰۸
  • یک من

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده

عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

  • ۰ نظر
  • ۰۲ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۱۷
  • یک من
در حوالی من

وَ ”جهان ” چه کوچَک می شود،
آن گاه که تو در این حوالی باشی!
درست به اندازهٔ ”چَشمهایت”،
به اندازه ”نگاهت” !
وَ ”جهان ” چه زیبا می شود،
آن گاه که تو اینجا باشی!
درست شبیه ”تو” می شود..!