در حوالی من

اینجا یک من می‌نویسد...

در حوالی من

اینجا یک من می‌نویسد...

به خداحافظی تلخ تو سوگند*

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ

دلم می‌خواهد بنویسم. شوق نوشتن در سراسر بدنم خودنمایی می‌کند. دوباره کله‌ی سحر از خواب برخاستم و دارم از چیزهایی که در سرم می‌گذرد، در این وبلاگ می‌نویسم. یا در حال وبلاگ خواندن هستم یا در فیدیبو کتابی را می‌خوانم. شوق نوشتن و خواندن زیاد را دارم ولی نمی‌دانم چرا برای دلم که سالیان سال است ازش غافل شده‌ام کاری نمی‌کنم. خانه‌ی مادرشوهرم اینا هستیم. صدای من از اینجا که هستم رساتر و واضح‌تر شنیده می‌شود. شاید هم شنیده نمی‌شود. به گمانم باز هم دارم احساساتی عمل می‌کنم. راستش را بخواهید هیچ‌وقت عاقل نبوده‌ام. هیچ‌وقت هم عاقلانه رفتار نکرده‌ام. ولی بعد سال‌ها دوباره میخواهم من جدید را بسازم. می‌خواهم این‌بار زندگی را جوری دیگر تجربه کنم. راستش این را هر سال به خودم می‌گویم، ولی هر سال که می‌گذرد زندگی را به همان سبک و سیاق قدیم ادامه می‌دهم. واقعا نمی‌دانم کی قرار است عاقلانه رفتار کنم و عاقلانه تصمیماتی بگیرم را نمی‌دانم. فقط می‌دانم باید ادامه دهم تا شاید بفهمم زندگی چه رازها و نهان‌هایی را در آستیش دارد.

* بخشی از شعر فاضل نظری

  • ۰۲/۰۹/۲۰
  • یک من

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در حوالی من

وَ ”جهان ” چه کوچَک می شود،
آن گاه که تو در این حوالی باشی!
درست به اندازهٔ ”چَشمهایت”،
به اندازه ”نگاهت” !
وَ ”جهان ” چه زیبا می شود،
آن گاه که تو اینجا باشی!
درست شبیه ”تو” می شود..!